یکی رو دیدم که برگشت به شاگردش گفت نترسی بری اونجا ابرومون رو ببری،بعدش خندید درست مثل خودت.خودِ خودت بعدشم بنظرم گفت خداحافظ و رفت ! از پشت که نگاش کردم یاد تو افتادم حتی حرف زدنش هم منو یادت انداخت.همین شد که بلند شدم و بدون ذره ای فکر بهت زنگ زدم و بوق دوم که جواب دادی دیگه نفهمیدم کجام و چه حالی داشتم که قابل وصف نیست.تو دوست داشتنی روزای گذشته منی و هنوز هم مست میشم از صدات.

وقتی خندیدی و گفتی شهر خیلی خوبی قبول شدی وکلی شوخی کردی یا وقتی گفتی یه روز تونستی بیا سر بزن

جذابی برام لعنتی انقدر زیاد که هنوزم حسم بهت قویه.هنوز عاشق مغرور بودنتم و کااش بدونی الان چقدر دوست داشتنم دل انگیزه.درست مثل خودت