من همونیام که گذشتهی نه چندان دور تقریبا هر کی از راه میرسید بهم میگفت : ساجده قوی باش و ضعف نشون نده . محکم باش و بایست.و خیلی راحت اعتراف میکنم که بله، من آدم به شدت ضعیفی بودم.
من همونیام که این روزا به همه میگم لعنتی قوی باش ، منو ببین ، تقریبا هیچی نمیتونه ضعیفم کنه ، نمیتونه باعث بشه بشکنم ! قوی باش و بخند به مشکلی که پیش اومده .
دیروز بهش میگفتم برای چی انقدر ضعیفی؟ نذاشتم و نمیخواستم گریهاش رو هیچکس ببینه، حتی خودش!
بهش گفتم به خودت بگو مهم نیست و واقعا هم مهم نباشه برات . با این ناراحتیات نذار بقیه فکر کنن ضعیفی چراکه این روزا قانونِ زندگی قوی بودنه . باید قوی باشی تا دووم بیاری.اینا شعار نیست ؛ حقیقت زندگیه که من توی ۱۸ سالگیام بهش رسیدم. منی که با کوچکترین حرف میشکستم و نابود میشدم و گریه میکردم ، حالا شدم دختری که راحت از هر کس و هرچیزی میگذره و خوشحاله که بزرگ شده . خوشحاله که حس میکنه تلاشهاش برای قوی شدن شاخههای وجودش جواب داده . البته اینم میدونم که علاوه بر تلاشهایی که بوده ، اتفاقات زندگی هم باعث این قوی بودنه شده.