من دختر کوچولوی لبه‌ی تمام جدول‌ها هستم که راه می‌رود و خسته نمی‌شود که نمی‌شود.

من گاهی پرنده‌ای میشوم که با ذهنش پرواز می‌کند و سیر نمیشود از اوج گرفتن. 

من تالاپ تلوپ پریده‌ام در چاله‌های پر از اب باران و هیچوقت نگران کثیف شدن لباس‌هایم نبود‌م.

احترام گذاشته‌ام به خط بین موزاییک‌های سنگفرش‌ها و با احتیاط ردشان کرده‌ام.

از تجربه کردن نترسیده و نمی‌ترسم. 

بانجی جامپینگم شاید ! هیجانم من ؛ هیجانِ خالص.

من "آیا رسید میخواهید؟-خیر" هستم به احترام درخت‌ها و طبیعت.

غمگینم گاهی و می‌شوم " یه دفعه خوب شد دیوونه بازیات"رستاک .

قدم هستم شاید ، عجیب دلم پر از امید و نور می‌شود با قدم زدن .

من داستانِ همه دست‌های جهانم . دست‌هایی که بوی خاکِ جنگل‌های شمال را دارند . 

من آدمِ نگاه و توجه به همه‌‌ چشم‌ها هستم ، چشم‌ها قصه‌گوی قصه‌های آدم‌ها هستند.

من یاد گیرنده لذت بردن هستم حتی از اتفاقات کوچک !