گرگ‌ومیش است. معروفی می‌گوید چه اهمیتی دارد ؟ سارا نوشته : اما چه اهمیتی دارد ؟ 

پنجره را باز می‌کنم ، اواسط خرداد است شاید ؛ باد خنکی می‌وزد و من می‌گویم چه اهمیتی دارد ؟ کلاغ اما ، پوزخند می‌زد و می‌گوید قار ، قار . خرافاتی نیستم! اما میدانم کلاغ نحس است . عصر آن چهارشنبه هم کلاغ‌ها به سوگ نشسته بودند ، اسب‌ها گریه می‌کردند و تمام پرستوها از نفس افتادند ، کلاغ‌ها اما می‌خواندند : قار قار

میرزاحسن می‌گوید سال بلوا تمام شد . ساعت ۶ صبح است . هر سال ، سال بلواست. دلم بلواست ، ساعدهایم بلواست ، مردمک چشمهایم بلواست. 

چه اهمیت دارد ؟

گنجشک‌ها غوغا کرده‌اند ، همان باد خنک هم کم‌کم می‌رود پیِ زندگیش . 

آفتاب بر لوستر می‌افتد ، انعکاسش را می‌فهمم.

شیر سر رفته ، با دستمال گاز را تمیز می‌کنم.

پنجره را ‌می‌بندم ، دیگر صدای هیچ پرنده‌ای نمی‌آید ، در مغزم اما چکاوکی ، چکاوک‌هایی می‌خوانند.

به راستی می‌دانستی چکاوک‌ها همیشه فقط در حال پرواز آواز می‌خوانند؟ 

چکاوکم من ، پرواز میکنم و پنجره ، بسته است.