از تو به من رنج های زیادی رسیده، گریه های بسیاری و قدم هایی که هیچوقت آرامم نکرد. من پله های زیادی را با گریه دویده ام. هنوز هم بعد از این همه مدت، وقتی از پله ای بالا میروم غم روی دلم را میگیرد، غم تو. غم تمام نخواستن ها و دوست نداشتن هایت. غم کم بودن من. کافی نبودن من. به اندازه زیبا نبودن من. غم به وقت نبودن هیچ چیزی در دنیا. تو عشق اول من بودی. من تمام خوشی ها و غم های عشق را با تو تجربه کردم. تمام لذت ها و ذلت های عشق را هم. و حالا دور از تو، عشق تمام معنای خود را از دست داده. دور از تو، همه چیز دیگر معنای خود را از دست داده و من در دست های کوچکم دیگر پرنده ای ندارم که صدایم کند. که صدایش کنم..
در نهایت تمام این ها، می دانم که من تو را تا به ابد..