مرا بازگردان ...
به تمام سالهایی که با تو گذشت . به باغ گیلاس لواسان ، به ۱۹ فروردین،به ۲۳ خرداد .مرا بازگردان به غم چشمهایت تا بنویسمشان و جاریشان کنم روی گونههایت و بعد سبک شوی از بغض ، از غم .مرا بازگردان تا با هم بخوانیم «زِ مِس توونه خدااا سرده دمش گرم» ولی ۸ صبح تمام طول حیاط را بدویم و دلمان گرم شود به هم .بیا و برایم دوباره بگو : «اونایی که پوستشون روشنتره زودتر مریض میشن ولی تو هیچوقت مریض نشو جوجه»
مرا بازگردان به آن روز که گفتی تو در رأسی ، و با دست راستت رأس را نشان دادی. بیا و بگذار آن دستبند لعنتی ، آن انگشتر نگین آبی مالزیی دوباره جان بگیرند.بیا و بگذار چشمهای من جان بگیرند .
مرا بازگردان به آن دفتر آبی روشن ، بازگردان به جیوانچی بنفش ، بازگردان تا برایت خوب شد شجریان بفرستم و ببینی چقدر قشنگتر از تمام موزیکهای گذشته است ، تا برایت بخواند : دل به عشقت ، مبتلا شد ، مبتلا شد .
مرا بازگردان به خیابان خاموشی ، به غم خوردن های مشترکمان ، به درددل های گاه و بیگاه .
غزالِ من،بیا تا به ایمان بازگردیم.
"مرا بازگردان
مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان'
چه کند باد
جز دور شدن
وقتی که به شعلهی شمعی
دل باخته است.
-علیرضا روشن-
چند وقتی هست که به فاصلههای کوتاه دچار دژاوو و حتی یکم فراتر از اون میشم! آخرین بار دو روز قبل بود که وقتی داشتم پایسیبها رو توی ظرف میچیدم ، صحنه به طور واضحیای برام تکراری بود و حتی میدونستم الان فاطمه میاد میگه یه مقداریش رو بذار بمونه توی جلد .
و بعد از این حالت من تا چند ساعتی حالم یه طوریه که نباید باشه.
پ.ن: در اسرع وقت باید برم پیش یه روانشناس !
١٠ ماه پیش این حال رو داشتم.
تازه اون روز بارون هم نمیومد !
-روزهای مزخرفِ مزخرفِ مزخرفِ نفرت انگیزِ بدرد نخور-
صدامون از سرویسای ۷:۱۰ دقیقه.از کافه نقطه.از خستگیای روزای سه شنبه و چهارشنبه.از یزدان پناه از کلاسای کلافه کننده زبان،از دوشنبهی تعطیل.از تیراندازی .از بام قم! .از اندوه اون سه شنبه تو اتوبوس.از زنگ تلفن نصفه شبی که ۱۰۴ چه خبره؟ از رستوران ایتالیایی .از بیابون از مطهری .از پشت بام دانشکده و اون عکس سه تایی.از کارت دانشجویی .از حس پوشیدن روپوش برا اولین دفعه.از نقاشی کشیدنا و نقاشی خواستنا . از گروهای جزوه نویسی.از گریه.از سرمای غمناک محوطه خوابگاه.از دلم کویره تویی که میلرزونیش.از کلاسای دوستداشتنی ادبیات.از خیریه ریحانه �D8� خداو%D�ز زلزله.از لایو گذاشتن.از ماشین قرمز.از اون شب سیرنگ.از پاستا.از نودل و نیمرو و شیر.از اون شب تو اتاق تی وی که با غم خندیدیم.از بستنی خریدن هول هولکی.از کلاسای منفور سلامت.از سالاد شیرازی .از کمتر از ۱ دقیقه و ۵۰ ثانیه.از کتابخونه مرعشی .از اسنپ.از اژانس بانوان.از چاییهای بیمزه دانشکده.ا%