شاید جایی دیگر

حواسم پرت تو شد

بهم گفت این روزا بهترین روزای عمرتن. چرا کنار کسی که انقدر دوستت داره خوش نمیگذرونی؟ به خودم اومدم. فهمیدم چقدر اشتباه رفتم مسیر رو. چقدر بهای الکی دادم به آدمایی که نباید. چقدر یادم نمونده بود کی توی بدترین روزا منو نجات داد. کی بدحالی منو تحمل کرد. چقدر عشق ات رو ندیدم و حواسم پرت فرعیات بود. دیگه دلم نمیخواد پرتِ غیر تو باشم. می‌خوام عشقت رو بپذیرم و درست کنارت بمونم. تویی که همیشه به چشمم زیباترین بودی و صدات زده بودم مسیح..

یه روزی بخاطر این تصمیم ام از خودم تشکر می‌کنم.

۱۴ اسفند ۹۹ ، ۰۳:۲۹ ۰ نظر

به من برگرد

قبل از اینکه دیر بشه، خیلی دیر بشه به من برگرد. با همه آدمای آشنا و غریبه درونت. با همه دست‌هایی که گرفتی و هیچ کدوم دستای من نشد. با هم خنده هایی که با بقیه داشتی و هیچ کدوم به بلندی خنده هات کنار من نشد. به من برگرد، تویی که نمی‌تونی کنار هیچکس دیگه ای خودت باشی. خود لوس بی اعصاب خودخواهت. به من برگرد چون تو دیگه دلت برای هیچکس نمی‌لرزه، چون تو فقط بلدی ادای آدمای خوشبخت و خوشحال رو در بیاری و این منم که می‌دونم نه خوشبختی و نه خوشحال. 

۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۶:۴۴ ۰ نظر

غریبه ای، نه؟

هنوز روبروم که میشینی انگار غریبه ای. بعد این همه مدت هنوز و همیشه غریبه ای. انگار که یه آدمی که نمیشناسم روبروم نشسته.

۱۱ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۲۱ ۰ نظر

ستاره چشمک زن من بودی. نه؟

امشب یه ستاره چشمک زن تو آسمون دیدم و دستم رو از پنجره ماشین بیرون بردم که شاید از آسمون بیفته و مال من شه. ولی نشد. همونجا موند. برای همیشه. تو اون ستاره چشمک زن من بودی.. همونقدر قشنگ. همونقدر دلتنگ.

و اندازه یه کهکشان دور.

۲۰ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۹ ۰ نظر

کلمات..کلمات ناکافی شده اند

اینجا تنها جای امنی است که می‌توانم در آن بنوبسم و راحت باشم و خودم باشم. ناراحت باشم. عصبانی باشم. عاشق یا فارغ باشم.

اما چه سود که هیچ حرفی نمانده. دیگر زندگی در کلمات هم نمی‌گنجد.

۲۷ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر

You can’t...

 

You can't fall back in love with someone. Because you can't love the same person twice. Because they're not the same person.They were changed by the first time you loved them. And they were changed by the first time you left them too. So when you lean in close and whisper that you're falling in love with me again, after all this time, make sure you're in love with me, and not the memories.

۲۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۳۹ ۰ نظر

دوست داشتن حین مستی ات

مگر که حین مستی ات دوستم داشته باشی. وقتی که به جای عشق، در رگ هایت کنیاک جاری شده باشد. بعد نیمه‌های یکی از شب های از همیشه سردتر دی ماه، پیامی بگذاری و بنویسی دوستت دارم اما مستم، جدی اش نگیر. و من حتی بیدار نباشم که بخواهم بخوانمش و جدی اش نگیرم. من حتی ندیده باشمش و دوست داشتن مستانه‌ات، صبح فردایش، همزمان با پریدن الکل از جانت، آن هم بپرد. مگر که در حین رانندگی ات یاد اخم کردن های گاه و بیگاه و لوسم بیفتی و فکر کنی که دوستم داشتی یا نه، من همان دختر لوس و خودخواهی بودم که دوست داشتنش آزارت می‌داد. مگر که در هنگام بد مستی ات مرا بخواهی که آن هم من خواب باشم و دوست داشتن کوتاهت را نبینم. دوست داشتن تو راه نجات نبود، ولی راهی بود که دلم می‌خواست بروم. دلم می خواست نجات آخرین گزینه پیش رویم باشد که نشد.

۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۳۹ ۰ نظر

تمام شد.

تموم شد. من امروز بیستم دی ماه نود و نه، کنارت گذاشتم. کامل و برای همیشه.

۲۰ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۰ ۰ نظر

آبی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۰

آدم سمی

واقعا وقتی میگم آدم سمی، یعنی سمی. هیچ معنایی جز این نداره. وقتی می‌گم آدم لاشی هم همینطور.

خوشحالم که میشه بعضی آدما رو پاک کرد.

۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۵ ۰ نظر