شاید جایی دیگر

متنفرم از شهرش

بی تعارف،از شهرش و تمااام ادماش

متنفرم.متنفر

۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۸ ۰ نظر

لعنتی جذاب

یکی رو دیدم که برگشت به شاگردش گفت نترسی بری اونجا ابرومون رو ببری،بعدش خندید درست مثل خودت.خودِ خودت بعدشم بنظرم گفت خداحافظ و رفت ! از پشت که نگاش کردم یاد تو افتادم حتی حرف زدنش هم منو یادت انداخت.همین شد که بلند شدم و بدون ذره ای فکر بهت زنگ زدم و بوق دوم که جواب دادی دیگه نفهمیدم کجام و چه حالی داشتم که قابل وصف نیست.تو دوست داشتنی روزای گذشته منی و هنوز هم مست میشم از صدات.

وقتی خندیدی و گفتی شهر خیلی خوبی قبول شدی وکلی شوخی کردی یا وقتی گفتی یه روز تونستی بیا سر بزن

جذابی برام لعنتی انقدر زیاد که هنوزم حسم بهت قویه.هنوز عاشق مغرور بودنتم و کااش بدونی الان چقدر دوست داشتنم دل انگیزه.درست مثل خودت

۲۴ آبان ۹۶ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر

صدا کن مرا،صدای تو...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ آبان ۹۶ ، ۰۱:۳۲

پریا گریه میکردن پریا

شرایط سخته.وقتی روی صندلی های دانشکده ای که دوستش ندارم میشینم و خم میشم و ارنج دو تا دستام رو تکیه میدم به زانوام و بعد سرمو تا حد ممکن خم میکنم و زل میزنم به زمین می فهمم شرایط چقدر سخته.وقتی خسته ای و یک روز تمام خودت رو نمی بینی تو اینه حتی، یعنی شرایطت سخته.وقتی توی کلاس زل میزنی به در و از خودت می پرسی چند سال پیش اینجا بیمارستان بوده؟!جواب یحتمل اش هم میدی که خیلی سال .توی اتوبوس وقتی شجریان میخونه اهای خبر دار خوابی یا بیدار مستی یا هوشیار...

و تو با خودت میگی خبر دار نبودی.دو ماه پیش نمیدونستی اینجایی که الان نشستی ایندته.


با تمام این ماجراها و حرفا و سختیا و دردسراش

من خودمو میشناسم و میدونم ٦سال دیگه،چقدر دلتنگ این دانشگاه لعنتی و ادمای لعنتی ترش میشم

چقدر دلتنگ وقتی میشم که استاد عزیزی میخونه:

"پریا هیچی نگفتن،زار و زار گریه میکردن پریا

مثل ابرای باهار گریه میکردن پریا"

دلتنگ نورای رنگی سقف اتوبوسای شبای چهارشنبه

ابی ، صورتی و به قول یلدا رویایی

دلتنگ خنده هامون بعد شام

دلتنگ برعکس شدن قابلمه فاطمه توی ظرف سارا که مسببش من بودم

دلتنگ جمکران رفتنامون و در به در دنبال فلافل گشتنمون

دلتنگ هری پاتر دیدمون و غر زدن من که چرا اسمشونو یاد نمیگیرم چرا فقط اسنیپ رو یادم می مونه.

دلتنگ سرویسای ساعت٧.١٠. و...

این شهر و دانشکده با تموم سختی هاش که اتفاقا کم هم نیست دوست داشتنیه

دوست داشتنیی که الان نمی فهممش

ولی ٦سال دیگه لمسش میکنم و حسرتش رو خواهم خورد.

ذهنم الان جواب داد که اسنیپ رو یادت می مونه

ادم چیزایی که دوست داره رو،لحظاتی که دوست داره رو،یادش می مونه...

۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۷ ۱ نظر

کاش زندگی وا بده !

غم دارم...یه روز مونده به تولدم؛یه روز هم نه.کمتر . تا فردا صبح ساعت٧ یه روز نیست.کمتر از یه روز مونده یه تولدم و غم عالم رو دلمه.نهایت کمال ادما چیه؟چرا هیچوقت از ته دل خوشحال نمیشن؟مگه قرار نبود من خوشحال باشم از بعد چیزی که برام رقم خورد.چرا نیستم؟چرا غم هست .چی میخوام چی نمیخوام.دلم امید میخواد دلم حال خوش میخواد دلم نور میخواد دلم حسی رو میخواد که همه این حسای بد و فکرای بد رو از بین ببره.دلم برف میخواد ارامش برف رو میخواد.دلم میخواد فردا دور نشم از بهترینای زندگی ام.به چه قیمتی برم؟به قیمت ندیدنشون؟!زندگی مگه چقدر ارزش داره که بخوای بدویی دنبالش کاش امروز هیچوقت تموم نشه.کاش به شب نرسه.کاش فردا نیاد.کاش بزرگ نشم.کاش ٣٠مهرِ فردا روزی نباشه که دور شم ازشون.کاش لحظه ی ناب تولدم توی اتوبان تهران قم نباشم.کاش وا بده زندگی کاش زمان متوقف شه.دوری سخته .خیلی سخت.قدر نزدیکی ها خیلی نزدیکی های زندگیتون رو بدونید.


+یک روز پیش از تولد نوشت.

۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۲۲ ۰ نظر

مرا بخواه...

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان به بیکران به جاودان 

کنون که آمدیم تا به اوجها 

مرا بشوی با شراب موجها 

مرا بپیچ در حریر بوسه ات 

مرا بخواه در شبان دیر پا 


فروغ،فروغ جانم بهترین بهترین هایم
۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۱ ۲ نظر

حس آشنایی عجیب

حضور تو ...

ای حسِ آشناییِ عجیب 

با نامی که دوست دارم


۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۰ ۲ نظر

ببر مرا به عالم جنون خود _آهنگ

ببر مرا ...

به عالم جنون خود

حوالی تو

۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۶ ۱ نظر

به احترام طبیعت به تو فکر نکردم دگر...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۵۶

از سرم پرید هوایت

از سرم پرید هوات

مثل الان که هوا افتابیه و بارون می باره...

۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۶ ۱ نظر